فرارو- خمرهای سرخ تحت رهبری “پل پوت” پایتخت کامبوج را از ساکنان آن تخلیه کردند و تاریخ آن کشور را در “سال صفر” اعلام نمودند تا زنانی که شخص پل پوت، پیش از حمله نیروهای ویتنامی در سال ۱۹۷۹ میلادی فرار کرد دنیای خارج از کامبوج از وحشتی که او بر سر کشورش آورده بود اطلاع چندانی نداشت. در مقایسه با مائو، هیتلر، استالین و دیگر خودکامگان قرن بیستم پل پوت در ایجاد بیشترین مرگ و میر به نسبت جمعیت تحت کنترل خود بدترین عملکرد را داشت. او برای تحمیل حسی عجیب و غریب از عدالت اجتماعی و بازیابی عظمت ناسیونالیستی آنگکور پایتخت امپراتوری باستان خِمِر بی تاب بود. رژیم خشن او منجر به مرگ یک نفر از هر پنج کامبوجی از طریق اعدام، بیماری، کار زیاد یا گرسنگی شد.
به گزارش فرارو، او به سرعت تلاش کرد تا یک آرمانشهر روستایی کمونیستی را تحمیل کند که پول، مذهب، دارایی، شهرها، قانون و حتی ازدواج عاشقانه از آن حذف میشد. زوجهای متاهل صرفا به صورت محدود اجازه ملاقات با یکدیگر را داشتند اگر زن و مردی هنگام برقراری رابطه مشاهده میشدند، بلافاصله کشته میشدند. آزادی سفر تقریبا لغو شد. تقریبا تمام حریم خصوصی در دوران خمرهای سرخ حذف شد. مردم اجازه نداشتند در خلوت غذا بخورند. در عوض، آنان موظف بودند با همه افراد کمون غذا بخورند. همه ظروف شخصی ممنوع شد و به افراد تنها یک قاشق میدادند تا با آن غذا بخورند.
در آن آرمانشهر روستایی کودکان در سن هفت سالگی از والدین شان گرفته میشدند و هر کس در حال خواندن یا عینک داشتن بر روی چشم بازداشت میشد به دلیل روشنفکر قلمداد شدن کشته میشد. هیچ کس جرات نداشت فرانسوی صحبت کند چرا که تحت تاثیر استعمارگران قلمداد میشد. خواندن یک رمان جرمی بزرگ محسوب میشد. خمرهای سرخ باور داشتند والدین کودکان آلوده به سرمایه داری هستند و فرزندان باید تحت آموزش آموزههای کمونیستی قرار گیرند.
در سند آموزشی آنان خواسته لزوم تقسیم روز بین تحصیل و کار مطرح شده بود: “در نظام آموزشی ما هیچ امتحان و گواهی وجود ندارد”. این سیستم یادگیری از طریق جنبش جمعی و ملموس انقلاب سوسیالیستی و ساخت سوسیالیسم در زمینههای خاص به ویژه تعاونی ها، کارخانهها و واحدهای نظامی است. برگزاری امتحانات یا اعطای گواهینامهها به منزله برسمیت شناخته شدن موفقیت فردی بود و در نتیجه رقابت را ارتقا میبخشید امری که از دید خمرهای سرخ مذموم قلمداد میشد. براساس ایدئولوژی حزب تلاشهای یک فرد از طرف تعاونی به نفع “آنگکار” (سازمان) و در نهایت برای انقلاب انجام میشد نه برای منفعت شخصی یا دریافت گواهینامه. هم چنین در سند آمده بود که شیوه صحیح خواندن و نوشتن باید مثابه یک “دهقان” باشد: “به صورت غیر انتقادی و منفعلانه مطالعه کنید و همه چیز را به صورت ظاهری بپذیرید و معنا یا منبع متن را زیر سوال نبرید”.
خمرهای سرخ هدف خود را حذف تمام آثار گذشته “امپریالیستی” کامبوج اعلام کردند و معتقد بودند پس از آن میتوان آگاهی انقلابی ناب را به جامعه القا کرد. جامعه به دو دسته تقسیم شد. عدهای روشنفکران، شهرنشینان، اقلیتها و بسیاری از اعضای حزب و سربازان خودی بودند که بین شان افراد مظنون به خیانت نیز حضور داشتند و در مقابل و افراد قدیمی یا کسانی بودند که پیشتر در روستا زندگی میکردند.
خمرهای سرخ پیامی برای تکنوکراتها و مقامهای حکومتی، پزشکان، بانکداران، معلمان و بازرگانان، مردمی که کتاب میخوانند و حتی کسانی که فقط عینک میزدند داشتند. آنان به طبقه متوسط کامبوج گفتند:”نگهداشتن تان فایدهای ندارد نابود کردن تان نیز ضرری ندارد”.
برای خمرهای سرخ یک جنبش کمونیستی رادیکال زندگی دهقانی را تجلیل میکرد. اگرچه رهبران آن افراد تحصیل کرده در پاریس بودند ولی معتقد بودند که جامعه کامبوج را تنها میتوان با حذف افرادی که از آسایش مادی یا قدرت رسمی برخوردار بودند پاکسازی و بازسازی کرد.
کامبوج تنها کشوری نیست که رژیمهای چپگرای توتالیتر (تمامیت خواه) سعی در نابودی طبقات میانی و متوسط ان را داشتند. استالین کشاورزان مستقل را در گولاگها (اردوگاههای کار اجباری) به قتل رساند. کمونیستهای ویتنامی صدها معلم، دانش آموز و مقامهای محلی را در هوئه پایتخت فکری ویتنام به قتل رساندند. چین انقلاب فرهنگی را عملیاتی کرد. فیدل کاسترو در کوبا طبقه متوسط را فراری داد و مجبور به تبعید کرد. در میان اولین کوباییها که کشورشان را ترک کردند آماردانان، قضات و حقوقدانان حضور داشتند که واقع گرایی شان مانعی در برابر ایدئولوژی گرایی رژیم تازه به قدرت رسیده بود. در افغانستان دوره کمونیستی طبقه رونشنفکر و بازرگان از دست رفت و جای آن را شکلی از افراط گرایی مذهبی جنگ سالارانی پر کرد که در دهه ۱۹۸۰ میلادی با حمایت امریکا آموزش داده شده و پرورش یافته بودند و زمینه ظهور طالبان را فراهم کردند.
تفسیر خمرهای سرخ از کمونیسم مائوئیستی آنان را به سوی ایجاد یک جامعه بی طبقه سوق داد صرفا با حذف همه طبقات اجتماعی به جز “مردم مسن” یعنی دهقانان فقیری که روی زمین کار میکردند. از دید آنان کامبوج باید به “عصر طلایی” ادعایی شان بازگردانده میشد زمانی که دهقانان کشت را بر روی زمین انجام میدادند و همه اعضای جامعه باید کارگران بخش کشاورزی روستایی میبودند و نه ساکنان تحصیلکرده شهرنشین چرا که از دید خمرهای سرخ تحصیلگردگان شهرنشین توسط ایدههای سرمایه داری غربی فاسد شده بودند. خمرهای سرخ برای تحمیل وفاداری به دولت پیوندهای مردم را با مذهب و خانواده قطع کردند. تمام حقوق سیاسی و مدنی لغو شد. آموزش رسمی متوقف شد و از ژانویه ۱۹۷۷، همه کودکان از سن هشت سالگی از والدین خود جدا شدند و در اردوگاههای کار قرار گرفتند که در آنجا میآموختند دولت والدین “واقعی” آنان هستند.
برای خمرهای سرخ کودکان در انقلاب نقش محوری داشتند، زیرا معتقد بودند که میتوان به راحتی آنان را شکل داد، شرطی کرد و به آنان آموزش ایدئولوژیک و حزبی ارائه داد و میتوان به آنان آموزش داد که از دستورات اطاعت کنند، سرباز شوند و دشمنان را از بین ببرند. به کودکان آموزش داده شد که باور کنند هرکسی که قوانین خمرهای سرخ را رعایت نمیکند دشمن و فاسد است. موسیقی ممنوع اعلام شد و علاوه بر حذف پول افراد حق نداشتند شریک زندگی خود را برای ازدواج انتخاب کنند. آنان نمیتوانستند محل کار خود را ترک کنند و یا حتی لباسی که میپوشند را انتخاب کنند. هر لباسی غیر از لباس مشکی معمولی کشاورزان ممنوع بود. داشتن هر وسیله شخصی ممنوع اعلام شد در مجموع هر آن چه نمایانگر فردیت، طبقه یا ثروت شخصی یک فرد بود قدغن اعلام شد.
خمرهای سرخ علاوه بر از بین بردن اموال شخصی مصمم به ریشه کن کردن افکاری بودند که مخالف انقلاب آنان تلقی میشد. این موضوع شامل دین، آموزش و دانش بود. آنان مدارس را تعطیل کرده کتابخانهها و معابد را ویران کردند. شهرنشینانی که توانستند از این دور اولیه اعدام جان سالم به در ببرند به سرعت یاد گرفتند که تحصیلات خود را پنهان کنند و از نشان دادن رفتارهایی که ممکن است مرتبط با آداب معاشرت و رفتار طبقات بالاتر باشد اجتناب ورزیده و به روستایی بودن تظاهر کنند.
“فیلیپ شورت” روزنامه نگار بریتانیایی در کتاب خود تحت عنوان “پل پوت؛ کابوس سرخ” (چاپ شده به زبان فارسی با ترجمه بیژن اشتری توسط نشر ثالث) تصورات و برداشت انحرافی پل پوت از ریاضیت بودایی و سرکوب فردیت همراه با مطالعه بد آثار مارکس توسط شخص پوت در پاریس در سنین جوانی و پیروی او از خط مشی مائو و استالین را عامل توحش خمرهای سرخ در قبال کامبوجیها میداند”.
آن روزنامه نگار بریتانیایی بخش مهمی از دشمنی خمرهای سرخ با سوادآموزی را ریشه دار در زندگی پل پوت میداند و مینویسد: “پل پوت در سال ۱۹۵۱ میلادی به واحدهای مخفی کمیته کمونیستی فرانسه پیوست که به دایره مارکسیستی معروف بود. این دایره کنترل کامبوجی زبانان را در آن واحد به دست گرفت و تاثیر بسیار زیادی بر آنان گذاشت. پل پوت ظرف مدت چند ماه موفق شد به عضویت کمیته نیز در بیاید. تحصیلات نامطلوب او برایش به عنوان یک مزیت آشکار تلقی میشد، زیرا کمیته کمونیستی فرانسه که به نوعی ضد عقلانیت بود و اعضایش را روستائیان بی سواد و مردم کم سواد تشکیل میدادند برای او خط مشی یک رهبری کارگری (پرولتاریایی) را ترسیم میکرد که خود طرح آن را میریخت و به گمان خودش نیز پیرو اندیشههای مارکس این کار را انجام میداد. پوت پس از ناکامی در گرفتن نمره مطلوب طی سه سال متوالی در سال ۱۹۵۴ میلادی مجبور شد به کامبوج بازگردد.
شورت با تکیه بر مصاحبه با رهبران سابق خمرهای سرخ و ترجمه هزاران سند و تحلیلهای روانشناختی تلاش کرده بخش عمده تقصیر را به گردن فرهنگ کامبوج بیاندازد؛ جایی که هم دهقانان و هم پادشاهان از نظر تاریخی وحشیانه رفتار کرده اند؛ جایی که داستانهای عامیانه ترسناک و تهدید آمیز هستند و مردم از عقده حقارت ملی رنج میبرند.
او هم چنین توضیح میدهد که چگونه به دلیل اقدامات استعمارگران فرانسوی، کمونیستهای ویتنامی، بمباران ایالات متحده، مداخله چین و سیهانوک پادشاه سابق مسیر شکل گیری آرمان مخرب پل پوت هموار شد. پل پوت درست پیش از آن که در سال ۱۹۹۸ میلادی در یک مخفیگاه جنگلی بمیرد در مصاحبهای گفته بود که پیشمان نیست و وجدان اش آسوده است و همه کارهایی که انجام داده برای کشورش بوده اند.
اقداماتی مانند بازسازی سراسری سیستم آبیاری، فرستادن مردم به مزارع برنج برای “اصلاح فکری” از طریق کار مولد و هم چنین ایجاد یک سیستم وحشتناک فراگیر با هدف تبدیل جمعیت به مردم کاملا سوسیالیست از جمله کارهایی بودند که خمرهای سرخ برای ایجاد اتوپیای روستایی خود انجام دادند. به نظر میرسد از دید خمرهای سرخ ماهیت “انحرافی” فضای زیست و “مردم منحرف” ساکن آن فضا باید مورد بازسازی و انضباط پذیری قرار میگرفت تا آن که هر حرکت کوچک، هر فکر و هر ساخت و سازی با مدل سوسیالیستی مطابقت داشته باشد.
در ۱۷ آوریل ۱۹۷۵ میلادی پس از چندین دهه جنگ داخلی خمرهای سرخ با اقدامی شبیه کودتا در ساعت ۷:۳۰ صبح پنوم پن پایتخت کامبوج را تصرف کردند. آنان ظرف مدت یک ساعت دستور تخلیه شهر را صادر کردند. شعار خمرهای سرخ این بود: “برای ساختن یک جامعه جدید باید افراد جدیدی وجود داشته باشند”. این یک “پیروزی غیرمنتظره” از ائتلاف بعید بین حزب کمونیست و پادشاه سابق و دشمن اصلی نورودوم سیهانوک بود که پنج سال قبل از آن سرنگون شد. خمرهای سرخ بسیاری از گروههای مختلف را در یک جبهه متحد ادغام کردند تا به یک پیروزی نظامی بر رژیم جمهوری خواه به رهبری ژنرال لون نول و شاهزاده سیریک ماتاک دست یابند.
خمرهای سرخ علاوه بر خواست ایجاد جامعه ناب روستایی و بدون طبقه از الگوی امپراتوری خِمِر در قرن نهم تا دوازدهم میلادی در جنوب شرقی آسیا الگوبرداری کرده بودند. آن گروه تنها ده درصد جمعیت کامبوج را تشکیل میدادند.
خمرهای سرخ در پنوم پن و دیگر شهرها به ساکنان گفتند که صرفا دو یا سه کیلومتر به خارج از شهر منتقل خواهند شد و دو یا سه روز دیگر به محل سکونت شان باز خواهند گشت. برخی از شاهدان میگویند که به آنان گفته شده بود که تخلیه به دلیل “تهدید ناشی از بمباران آمریکایی” بوده است و آنان مجبور نیستند در خانههای خود را قفل کنند، زیرا خمرهای سرخ تا زمان بازگشت آنان “مراقب همه چیز خواهند بود”. افرادی که از تخلیه امتناع میورزند خانههای شان سوزانده میشد و بلافاصله کشته میشدند.
به دلیل کمبود کادر و انشعاب در داخل حزب کنترل مراکز پرجمعیت برای خمرهای سرخ غیرممکن بود. بنابراین، اخراج ابزاری راهبردی بود که توسط “اینگ ساری” وزیر خارجه خمرهای سرخ ملقب به “برادر شماره سه” نیز مورد تایید قرار گرفت. او در این باره گفته بود:”با انتقال جمعیت به روستاها از جمله هزاران جاسوس و مامور شبکههای ضد انقلاب نابود میشدند”. از این رو، اخراج به عنوان معیاری برای کنترل فضا و اولین گام در راه ساختن یک محیط سوسیالیستی عمل کرد. علاوه بر این، برای اعمال آوردن کنترل بر مردم، سربازان و مقامهای رژیم آنان سابق در ایستهای بازرسی در راه روستاها دسته بندی و کشته شدند.
کشتن نمایندگان رژیم سابق و وادار کردن همگان از جمله افراد مسن و بیماران برای جابجایی از بیمارستان به روستا منجر به کشته شدن دهها هزار نفر در مسیر جابجایی شد. مردم برای برداشت برنج یا ساختن سدهای بزرگ به منظور آبیاری مجبور به کار در گروهها و تیپهای کارگری در شرایط سخت شدند. همان طور که یک ضرب المثل رایج کامبوجی میگوید:”انگکار چشمان آناناسی دارد”. چشمان حاکم که بر میزان عملکرد سوسیالیستی وفادار نظارت میکرد همه جا حاضر شد: همه قوانین و مقررات انقلابی به نام انگکار اعلام شد. انگکار همه جا بود حضوری فراگیر که هیچ کس نمیتوانست از آن فرار کند. به گونه که زوجها نیز تنها در شرایطی میتوانستند به دور از چشم ناظر انگکار با یکدیگر صحبت کنند آن هم به صورت زمزمه کردن تا صدای حرف شان شنیده نشود. هیچ کس در ملاء عام از انگکار انتقاد نمیکرد. حتی حداقل انتقاد در قالب کنایهای گذرا میتوانست باعث دستگیری، بازجویی و ناپدید شدن فرد و وادار کردن او به آموزش مجدد ایدئولوژیک شود. خطر همیشه وجود داشت. هیچ کس نمیدانست که آیا جاسوسان انگکار در حال گوش به حرفها هستند یا خیر. مردم احساس میکردند که دائما تحت نظارت هستند و شروع به درونی کردن کنترل کردند.
برنامه انقلابی ایجاب میکرد که افراد در برابر دشمنان انقلاب همیشه هوشیار باشند. در نتیجه، خمرهای سرخ از جاسوسان برای گزارش هر گونه فعالیتی که ممکن بود به عنوان مقابله با جاه طلبیهای جنبش انقلابی تعبیر شود استفاده کردند.
همراه با انتصاب یک رئیس امنیتی برای هر روستا و جاسوسان اکثرا جوان و مرد آنان حتی زیر خانههای چوبی به مکالمات گوش میدادند و تهدید به زندانی شدن و بازجویی حتی برای کوچکترین تخلف همواره وجود داشت. حتی نزدیکترین اقوام هم قابل اعتماد نبودند. برای مثال، صحبت کردن در مقابل فرزندان میتوانست خطرناک باشد: کودکان شش تا هشت ساله مجبور بودند از والدین خود جاسوسی کنند.
در روایتها درباره دوره خمرهای سرخ امده است که برای مثال در مورد یک رخداد معمولی به فردی که نسبت به کار دشوار غرولند میکرد هشدار دادند که مراقب باشد. آن فرد حین کار در یک خندق سیستم آبیاری با حس انزجار گفته بود:”آه، این کار کثیف! حال ام به هم میخورد”. یکی از همکاران او که نزدیک به خمرهای سرخ بود به وی گفت:”چرا این حرف را زدی؟ آیا انقلاب را دوست نداری؟ آیا آنگکار را دوست نداری؟ آیا دوست داری علیه انگکار شورش کنی”؟ در نتیجه، هر فردی باید مانند یک انقلابی خوب رفتار میکرد. با پیروی از مفهوم مائوئیستی “اصلاح فکری” از طریق کار مولد انتظار میرفت که مردم یاد بگیرند انقلابیون خوبی باشند. از دید خمرهای سرخ این کار از طریق برداشت محصولات کشاورزی و حفر سدها و خندقها میسر میشد. در پروپاگاندای حکومتی گفته میشد:” بیل قلم تان و مزرعه برنج کاغذ شماست. کار باید معلم تو باشد، اما اصلا معلم کار نباش”.
قرار بود گنجاندن جمعیت در یک محیط سوسیالیستی با کار جمعی، غذاخوری جمعی، جدایی از ساختارهای فردی و سنتی مانند خانواده و لغو تجارت و پول منجر به دگرگونی جامعه شود. ایده آل خمرهای سرخ یک جامعه سوسیالیستی مبتنی بر جمع گرایی رادیکال در زندگی روزمره بود تا مردم از عادات فردگرایانه خود رها شوند. آنان میگفتند: “فردگرایی را نابود کنید روح جمعی را بسازید”. رهبری یک محیط سوسیالیستی ایده آل را متصور بود که انحراف از خط سوسیالیستی را سرکوب کند و مردم یاد بگیرند که خوب، وفادار و انقلابی باشند. هدف خمرهای سرخ ایجاد یک فضای سوسیالیستی کامل بود که از یک طرف مانع از ظهور دوباره فردگرایی به معنای مقاومت در برابر خط حزب شود و از طرف دیگر، این فضای انضباطی قرار بود تضمین کننده اعمال بینقص عملکرد سوسیالیستی برای ایجاد یک جامعه نمونه بی سابقه باشد هدف آنان این بود که در آغاز سال ۱۹۸۰ میلادی انگکار یک مدل شکل گرفته باشد. این فضای ایده آل باید یک محیط سوسیالیستی جمعی و یکنواخت عاری از ویژگیهای فردی میبود که بتواند مردم را اغوا کند.
آنان این ایده جمع گرایانه را در تقسیم بندی زمین و سیستم آبیاری اجرا کردند. زمین به قطعات کاملا یکنواخت تقسیم شد تا از هرگونه الگوی فردگرایانه عاری باشد. از دید خمرهای سرخ تنوع سازهها و سیستمهای آبیاری باید از بین میرفت و با یک شبکه کاربردی سراسری جایگزین میشد. رژیم خمرهای سرخ از هر هکتار زمین سه کیلو برنج به عنوان محصول انتظار داشت. بدین ترتیب، امکان نظارت دقیق بر عملکرد کاری افراد مجموعهها در سراسر کشور فراهم میشد. هدف این بود که یک سیستم آبیاری مشابه، اما بزرگتر و پیشرفتهتر از سیستم باستانی امپراتوری انگکور ساخته شود. رژیم بر این باور بود که منبع ثروت آن امپراتوری باستانی در سیستم آبیاری برتر آن نهفته بوده است. برنج تنها پایه و اساس پروژه اتوپیایی خمرهای سرخ بود. همه چیز از تولید برنج سرچشمه میگرفت آنان میگفتند:”با آب میتوانیم برنج داشته باشیم با برنج میتوانیم همه چیز داشته باشیم”.
روستاهای نمونه که پیشتر به هدف دست یافته بودند به عنوان الگو برای سایر روستاها معرفی شدند. خط مشی خمرهای سرخ این بود: مناطقی را به عنوان نمونه انتخاب کنید که تولید را به سه تن در هکتار افزایش دادهاند تا بتوانند پرچم “جهش بزرگ رو به جلو” را به اهتزاز درآورند. برنامه چهار ساله تمام جزئیات زندگی مردم از ساختار تا محتوای زندگی روزمره را برنامه ریزی کرده بود. برنامه چهار ساله خمرهای سرخ که از سال ۱۹۷۷ آغاز میشد حتی حاوی یک “رژیم غذایی برای مردم” بود که تعیین میکرد آنان چه زمانی، چه چیزی و چه مقدار در طول روز بخورند. طبیعت، برای خمرهای سرخ صرفاً یک مزاحمت تحریف کننده برای اهداف ایده آل بود و باید شکست داده میشد. شعار آنان این بود:”بیایید ارباب آب باشیم ارباب طبیعت”. آنان میگفتند:” فناوری عامل تعیین کننده نیست. عوامل تعیین کننده یک انقلاب سیاست، مردم انقلابی و روشهای انقلابی هستند. از این رو، با مواضع صحیح انقلابی و با بصیرت صحیح رهبری میتوان به همه چیز رسید. ما شرایط عینی را مقصر نمیدانیم”.
هدف برنامه آنان ایجاد محیطی بود که بر طبیعت غلبه کرده و صرفا در راستای کارکردهای سوسیالیستی عمل کند تا افراد سوسیالیست ناب با استفاده از روشهای انقلابی ناب تربیت شوند. هدف این فضای ایده آل سوسیالیستی فراتر از شرایط طبیعی، ویژگیهای جغرافیایی و تنوع محیطی بود.
نتیجه سیستم آبیاری تازه تاسیس فاجعه بار بود چرا که در آن به شرایط محلی نامناسب برای ایجاد سیستم آبیاری یکنواخت با شالیزارهای شطرنجی، دایکها (خاکریز)، کانالها و تنوع توپولوژیک (مکان شناسانه) موجود در منطقه توجه نشده بود. به دلیل غفلت خمرهای سرخ از بهره گیری از تخصص محلی روستائیان و تخصص فنی افراد تحصیلکرده شکست محصول در بسیاری از مناطق منجر به تشدید گرسنگی جمعیت شد. با این وجود، چه کسی در شکست محصول مقصر بود؟ از دید خمرهای سرخ امکان سرزنش “خط درست و روشن حزب” وجود نداشت. در عوض، رهبری مشکوک به خرابکاری در صفوف خود بود به ویژه مناطقی که بازدهی بدی داشتند. گمان میرفت که خرابکاران آگاهانه حاکمیت رژیم را با دستکاری محصول تضعیف میکنند.
خائنان باید اعتراف میکردند که عمدا برنامه چهار ساله را تضعیف کرده اند. برای مثال، “فوک ساری” یکی از مقامهای مسئول در زندان مرکزی به “خیانت اقتصادی” خود اعتراف کرد و گفت:”هدف من ایجاد آشفتگی در بین مردم بود”. برای رهبری حزب واضح بود که دشمنان برنامههای اقتصادی را تخریب میکنند. آنان در برنامههای رادیویی خود میگفتند دشمنان پنهان و نفوذی مقصر ناکامیهای اقتصادی هستند. در یکی از ان برنامهها گفته شد:”سگهای دشمن در تعاونیهای ما نفوذ کرده بودند و هدف تعیین شده حزب و تعاونیهای مان برای سه تن محصول در هر هکتار را خراب کردند”. میتوان گفت بی اعتمادی خمرهای سرخ نتیجه معمول شیوه برنامه ریزی سوسیالیستی از بالا به پایین بود که تنوع محلی را نادیده میگرفت.
خمرهای سرخ از “سطح پایین اخلاق انقلابی” در ردههای پایین حزبی گلایه میکردند و معتقد بودند در آن سطوح کادرها فاقد “آرمان و اهداف انقلابی روشن” هستند و بنابراین باور داشتند نیاز به تصحیح وضعیت وجود دارد. در این راستا آنان پاکسازی جناحی، ایجاد مراکز بازآموزی، ساعات اموزش سیاسی از جمله جلسات انتقاد خود و “اصلاح فکری” از طریق کار مولد در یک محیط ایده ال سوسیالیستی را اجرا کردند. این موارد اقداماتی برای جبران فقدان مشروعیت رژیم در میان مردم بود.
خمرهای سرخ تلاش کردند یک فضای انضباطی و یک محیط سوسیالیستی ایده آل ایجاد کنند که سوژههای سوسیالیستی ایده آل وفادار به حزب را ایجاد کند و در نتیجه عملکرد کار جمعی مردم را نیز بهینه سازد تلاش برای ایجاد یک فضای انضباطی منجر به شکست محصول شد که نقش مهمی در ایجاد وضعیت قحطی داشت و باعث گرسنگی بعدی جمعیت کامبوج شده بود.
سالهای حکمرانی خمرهای سرخ زندگی کامبوجیها در وحشت دائمی از گزارش شدن برای اعمال حتی جزئی مانند برداشتن نارگیل از درخت یا اجازه دادن به گاوها برای چرا در مزرعه نامناسب بود. تعداد زیادی از مردم کامبوج اعم از دهقان و شهرنشین در نتیجه این شرایط جان خود را از دست دادند.
در سال ۱۹۷۷ میلادی درگیریهایی بین خمرهای سرخ و ویتنام درگرفت. در دسامبر ۱۹۷۸ میلادی نیروهای ویتنامی وارد کامبوج شدند و خمرهای سرخ را در ژانویه ۱۹۷۹ سرنگون کردند.
گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه
منابع:
Asia Pacific Curriculum, The Upward push and Plunge of the Khmer Rouge Regime.
Bultmann, Daniel (۲۰۱۲) , Irrigating a Socialist Utopia: Disciplinary Space and Inhabitants Adjust under the Khmer Rouge, ۱۹۷۵-۱۹۷۹, Humboldt University of Berlin.
Chigas George, Literacy and Schooling under the Khmer Rouge, Yale University.P
Crossette, Barbara (۱۹۹۷) , In Cambodia, a Center-Classless Society, The Contemporary York Cases.
Holocaust Memorial Day Have faith, Khmer Rouge ideology.
Jones, Clayton (۲۰۰۴) , The ۲۰th century’s most disastrous pressure for rural utopia, California Shriek University, Bakersfield.
The Khmer Rouge: Genocide within the Title of Utopia, birth ended social study