در سال ۱۲۹۵ در خانواده ای مسیحی به دنیا آمد.
در احوالاتش نوشتهاند که در کودکی وقتی بچهای ژنده پوش را در سرما میبیند، کت خود را به او هدیه میدهد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند.
زندگی حرفهای اش فراگیری و ساخت داروهای سنتی بود.
تأسیس نخستین داروخانه شبانه روزی کشور در رشت
پس از فراگیری فن داروسازی در قزوین به شهر رشت آمد و دارو میساخت و با قیمت پایین و یا رایگان در اختیار مردم بی بضاعت قرار میداد.
آرسن وقتی رایگان داروهایش را در اختیار مردم قرار میداد و حتی به خاطر این کار بسیار مقروض شده بود؛ از سوی دیگر داروسازان تحت فشار بود.
بعضی از داروسازان علیه او به استاندار و فرماندار و رئیس بهداری شکایت کردند که آرسن جریان عادی داد و ستد را در استان بر هم زده است و دیگر داروسازان را به سمت ورشکستگی سوق داده اما همین داروسازان وقتی با آرسن روبرو میشدند، زبانشان در برابر مهربانیها و نگاه معصومانه او بند میآمد.
خدمات انسان دوستانه وی موجب شد، دانشگاه تهران به او دکترای افتخاری داروسازی اعطا نماید و او توانست اولین داروخانه شبانه روزی ایران یعنی «کارون» را در سال ۱۳۱۹ تأسیس کند.
او عایدات سرشار داروخانه کارون را به نیازمندان میبخشید.
نیکیهای بی دریغ آرسن موجب شده بود بسیاری از افراد خیر و بازرگانان وجوه نقد و خیرات خود را به او دهند تا او هر طور صلاح میداند خرج کند.
مؤسس اولین آسایشگاه خیریه سالمندان در رشت
نیکیهای بی حد او اعتماد عمومی را نسبت به وی افزایش داده و مردم مسلمان رشت، مدتی وی را به عنوان انجمن شهر انتخاب کردند.
مشاهده وضعیت زنان و مردان سالمندی که سرپناهی نداشته و گاه و بیگاه به او مراجعه میکردند موجب شد فکر ساختن آسایشگاه سالمندان اول بار توسط آرسن به دکتر حکیم زاده مطرح شود.
در آن زمان وقتی هنوز تهران نیز آسایشگاه سالمندان نداشت، شهر رشت با کمک این دو انسان نوعدوست، و حمایتهای آیت الله ضیابری و تاجر معروف چینی چیان صاحب نخستین مرکز خیران آسایشگاه سالمندان و معلولان و بیماران روانی شد که در زمین اهدایی مرحوم استقامت در سلیمانداراب رشت بنا شد.
آرسن دهها دختر فقیر را با جهیزیه اهدایی خود به خانه بخت فرستاد.
وی ثروتمند نبود ولی با متمولان چنان رفتار میکرد که خواستههای انسانی وی را برآورده میکردند.
رشت آتش سوزیهای زیادی به خود دیده و در بسیاری از آتش سوزیها مردم او را میدیدند که بر بام و سفال غرق در دود و عَرق همچون یک آتش نشان مشغول خاموش کردن آتش است.
وقتی ۹ ماه از سال باران ببارد و دیگر رودخانههای رشت هم گنجایش نداشته باشد، سیل ویرانگر بلای جان مردم میشود باز هم آرسن به داد مردم سیل زده میرسید.
کمک به کارگران اعتصاب کننده
مردم گیلان زمانی را به یاد میآورند که کارگران گونی بافی رشت با خانوادههای خود برای احقاق حقوق خود در چمن میدان شهرداری رشت اعتصاب غذا کردهاند. اطراف میدان پر بود از پلیس و سرباز و کسی جرات نزدیک شدن به اعتصاب کنندگان را نداشت.
تنها آرسن بود که با زنبیلهایی از خرما و نان و پنیر و شیشههای شیر به طرف میدان رفت و نه پلیس و نه ماموران ساواک کسی جرات نکرد مانع آرسن شود.
روز اول پلیس ملتمسانه از آرسن خواست که زیاد در بین اعتصاب کنندگان نماند و آرسن در کمال خونسردی گفت: شکایت مرا پیش استاندار ببر و بگو آرسن برای بچههای وسط میدان شیر برده است.
میناسیان تا زنده بود، پدر معنوی بسیاری از بی پناهان رشت بود. وقتی در سال ۱۳۵۳ داروخانه کارون را به دیگری واگذار کرد، تمام وقت خود را صرف سالمندان و معلولان رشت کرد.
زمانی که دکتر حکیم زاده برای ساخت آسایشگاه کهریزک به تهران دعوت شد، مدیریت آسایشگاه به آرسن سپرده شد و تا وقتی که او زنده بود، دست مهر و حمایتش بر سر سالمندان و معلولین رشت کشیده میشد.
مردی که در یادها ماند…..
تعطیلات نوروزی سال ۱۳۵۶ که پایان یافت، خنده بر لبان دوستداران «خاچاطور آرسن میناسیان» یخ بست و ساعت ۱۰ شب ۱۴ فروردین ماه یکی از تلخترین اتفاقات در تاریخ شهر رشت در آسایشگاه سالمندان رقم خورد.
آرسن میناسیان که از مدتها قبل دچار بیماری بود، در حین خدمت به سالمندان به دیدار حق رفت.
نقل شده زمانی که آرسن از دنیا میرود، کارکنان و مددجویان آسایشگاه که او را پدر خود میدانستند با گریه و زاری گفتهاند: او از ماست خاکش نکنید.
تشییع جنازه وی یکی از پرشکوهترین و شلوغترین تشییع جنازههایی بود که رشت به خود دیده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد